شعر ولادت امام هادی (ع)

این عالم

ذوق و شوق و طراوت ام با تو

رونق شعر هیئت ام با تو

هرچه باشد من از تو میگویم

سربلندی و عزت ام با تو

خواندنی بود خواندنی تر شد

خط به خط حکایت ام با تو

با نگاهت مرا مسلمان کن

کافرم من هدایت ام با تو

رنگ و بوی خدا گرفته به خود

لحظه های عبادت ام با تو

ضامن عاقبت به خیری من

گره خورده سعادت ام با تو

دوم ابن الرضای این عالم

پای میزان ضمانت ام با تو

تا قیامت غلامی ات بامن

در قیامت شفاعت ام با تو

 

رحمه الله واسعه هادی

گل خوشبوی “جامعه” هادی

 

با دعایت دعا رسید به ما

با دعایت بها رسید به ما

از غبار رسیدن ات آقا

مثل امشب دوا رسید به ما

با نگاهت جهان به وجد آمد

از قدومت صفا رسید به ما

شک ندارم کفیل ما هستی

از تو نان و نوا رسید به ما

کرمت نیز روزی ما شد

جود و لطف و عطا رسید به ما

از ازل “مقتدا” رسید به تو

از ازل “اقتدا” رسید به ما

در کنار تو هر چهارشنبه

“یاجواد” “یا رضا” رسید به ما

حجت الله ای ولی خدا

تا رسیدی خدا رسید به ما

مانده ام که غلامی در تو

در دوعالم چرا رسید به ما؟؟

مانده ام که محبتت اصلا

ماه من – کی ؟ کجا؟ رسید به ما

شکر حق بین مردم دنیا

نوکری شما رسید به ما

 

در مسیر تو ام خداراشکر

من فقیر تو ام خداراشکر

 

در هوایت مرا هوایی کن

با نگاهت مرا خدایی کن

گره افتاده است به کار من

فارج الهم گره گشایی کن

توکه آقا هوای من داری

تا نخوردم زمین دعایی کن

بدم اما مس وجودم را

با نگاهی بیا طلایی کن

مانده ام بین این دوراهی ها

راه بلد باز رهنمایی کن

دست کم از کریم نداری تو

سائلم- آمدم – عطایی کن

علی بن محمد بن علی(ع)

این دلم را تو مرتضایی کن

روی لطفت حساب وا کردم

صف محشر مرا صدایی کن

همه را برده ای حرم آقا

پس مرا نیز سامرایی کن

بعد از آن هم اگر صلاحم هست

یک شب جمعه کربلایی کن

 

داده ام دل که دلبرم باشی

همه جا سایه ی سرم باشی

 

از تو عالی جناب میگویم

از تو ای مستطاب میگویم

تانفس هست از فضائل تو

بی حساب و کتاب میگویم

وای بر عقل ناقص من که

پیش آب از سراب میگویم

من کجا مدح ناب تان؟؟ اما

هرچه باشد صواب میگویم

از عنایات بی حد تو وَ از

ستم بی جواب میگویم

از غم و غصه هایت آقا و

حال و روزی خراب میگویم

از نم دیده های بارانیت

جگرت شد کباب – میگویم

عذرخواهم اگرکه آقا از

تو  و بزم شراب میگویم

عذرخواهم گریز میزنم و

از سر آفتاب میگویم

از می و تشت و خیزران و لبی

از اسیرو طناب میگویم

 

مست لایعقلی که بد میزد

گاه بر تشت هم لگد میزد

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا