شعر شهادت حضرت عبدالله بن الحسن (ع)

سیرو سلوک

سیرو سلوک

مجنونم و نگاه لیلی میخوام

خاطره معشوقمو خیلی میخوام

عمریه با غصه دلم عجینه

سیر و سلوک عاشقی همینه

عشق و جنون کوچیک بزرگ نداره

هرکسی عاشق تره رستگاره

منم صفای کربلارو دیدم

تو چشمای عمو خدارو دیدم

جا بمونم دیگه کارم تمومه

زندگی بی عموحسین حرومه

هرچی باشه از نسب حیدرم

هرچی باشه منتقم مادرم

لعل لبم بسکه عسل فروشه

خون حسن تو رگ من میجوشه

عمه عمو جان دلاورم کو

عمه به من بگو برادرم کو

جواب بده برام سوالی شده

عمه چرا گهواره خالی شده

شام عزا چرا سحر نگشته

 ساقی تشنه چرا  بر نگشته

دوان دوان کجا میری عمه جون

ضجه زنان کجا میری عمه جون

منم میام بالای تل ببینم

کشمکش و جنگ و جدل ببینم

نمیتونم تو خیمه ها بمونم

میخوام که از حال عمو بدونم

خودم دیدم عمو تو گودل افتاد

به زیر چکمه ها لگد مال افتاد

با نیزه ها بر بدنش میزنن

با چکمه شون بر دهنش میزنن

بذار برم شاید که کاری کردم

عموی مظلوممو یاری کردم

بذار برم بغض عجیبی دارم

بذار برم حس غریبی دارم

بذار برم یا پیش پاش میمیرم

یا جلوی حرمله رو میگیرم

بذار برم عقیله ی مدینه

تا شمر نیاد بشینه روی سینه

تو رو خدا دست منو رها کن

فکری به حال و روز خیمه ها کن

یزیدیان حق عمومو خوردند

دیر برسم سر عمومو بردند

علیرضا خاکساری

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا