شعر شهادت حضرت رقيه (س)
بابای من
ماهِ بعد از چارده یک روزه اش هم کامل است
گاه طفلی در زمان کودکی اش عاقل است
می رسد وقتی که تا ترقوه جان،بین عرب؛
گفتن یک یا رقیه راه حل مشکل است
درعرب با اینکه نامت شد رقیه،آخرش
پیش بابایت نشان دادی که جان ناقابل است
گاه می میرد کسی در لفظ از دوری یار
گاه مانند تو هم می گوید و هم عامل است
ذکر تو زیر زبانم هست و تربت در کَفم
آب وقتی هست درواقع تیمم باطل است
هم که بابا را به یک لبخند جان تازه ای
هم برایش بوسه ی از راه دورت قاتل است
بعد از آنی که سر زینب به یک ضربه شکست
تربت کرببلا در اصل چوب محمل است
تا بگیرد بوسه خم شد نیزه سوی گونه ات
قبله از آن روز نزد اهل معنا مایل است
شد دخیل دامنت دستم که کشتی نجات؛
هرکجایی که توقف کرد آن جا ساحل است
گوش پاره جای خود،اما دلیل گریه ام؛
ازشنیدن های الفاظی شبیه سائل است
مهدی رحیمی زمستان