بسم رب البقیع
بسم رب البقیع ، به نام بقیع
می نویسم من از مقام بقیع
آسمان جلوه ای زِ عرش حق و..
عرش حق وسعت تمام بقیع
جنّت از شوق بوسه بَر خاکش
خم شده ، کرده احترام بقیع
می زند جام غصه و غم را
جبرئیل از غمش به کام بقیع
می دهد خاتم النبیین از
مرقدش صبح و شب سلام بقیع
خوش به حال کبوتر عشقی
که شده عاشقانه رام بقیع
عاشقم عاشقِ سرا پا عشق
عاشقِ عشقِ چار امام بقیع
من غلامم ، غلام آل علی
من غلامم ، همان غلام بقیع
زخمی ام ، زخمی قبور بقیع
زخمی ام ، خواهم التیام بقیع
مست جام سینجلی هستم
مست جام علی الدوام بقیع
دست خالی نمی رَوَد زِ بَرش
هرکسی شد گدای جام بقیع
کی براند مرا زِ درگه خود
اینچنین نیست ، در مرام بقیع
شیعه ی مرتضی علی همه دم
می نهد سر به زیر گام بقیع
باید اصلاً به گور خود ببرد
دشمنش فکر انهدام بقیع
می رسد روزی از همین روزها
یک نفر از پس قیام بقیع
می رسد منتقم که با غضبش
گیرد از دستِ کین ، زمام بقیع
می کِشد ذوالفقار حیدر را
قصد حمله ، چو از نیام بقیع
گیرد او انتقام زهرا را
بعد از آن گیرد انتقام بقیع
هم و غمّش ولایت است و،اوست
در پی حفظ انسجام بقیع
کمر همتش که بسته شود
می شود غرق اهتمام بقیع
می کند او حرم بنا و سپس
گنبدی را به روی بام بقیع
چار حرم می شود بنا آنجا
آن حرم های با دوام بقیع
مسجدی در بقیع شود برپا
نام آن مسجدالحرام بقیع
ای خدا در ظهور منتقمش
قسمتم کن شبی مقام بقیع
قسمتم کن مَهِ صفر یاکه
ده شبی از مَهِ صیام بقیع
مثل مشهد که آرزو دارم
خواهم از نذریِ طعام بقیع
حاجتم خادمی صحنینش
خادم زائران عام بقیع
متخلص به «ملتمس» هستم
شاعری مانده در کلام بقیع
مجتبی دسترنج