به همین خانه سر زدن تنها
به همین خانه سر زدن تنها
بال و پر کشیدن و آنگاه
تا کنار تو پر زدن تنها
مثل فرهاد نام شیرینت
به روی دل اثر زدن تنها
با همین ذکرهای زیبایت
به دهان گوهر زدن تنها
از فراغت به نشتری باید
حک به روی جگر زدن تنها
فاش باید که نام تو گفتن
دم ز تو در سحر زدن تنها
ای که هستی تو قابل تعظیم
بطلب قم به محضرت برسیم
هر عسل خود حلاوتی دارد
زایرت چه سعادتی دارد
هر که هر هفته می رود تا قم
با تو انگار الفتی دارد
هر کبوتر مقیم گنبد توست
خوش بحالش سعادتی دارد
شک ندارم برادرت بی بی
در حریم تو عزلتی دارد
شیعه بانو به شهر قم اصلا
زیر چتر تو شوکتی دارد
زائر ت با تو گرم میگیرد!
باتو انگار نسبتی دارد
ای که اخت الرضا و جانانی
عمه جان تمام ایرانی
بس که در خانه ات صفا داری
این همه دورخود گدا داری
رمز و راز کرامتت این است
پدری مثل مجتبی داری
عطر سیبی ز دامن زهرا
نور دیده ز مرتضی داری
مرهم درد عالمی بانو
در سر انگشت خود شفا داری
تو برای درد یک جهان ابنجا
درشفاخانه ات دوا داری
آمدم تا دلم شفا بدهی
حرم امام رضا بدهی
مثل زینب فراغ یارت شد
فصل زرد خزان بهارت شد
مثل مجنون تو در پی لیلی
بودی و همین شعارت شد
قاصدک که بی خبر آمد
خودش انگار غصه دارت شد
کوچه کوچه قدم قدم بانو
بوسه های زمین نثارت شد
حیف دوراز رضا شدی بی بی
معبر عشق او مزارت شد
عشق, جنس تو بود پس اصلا
سیم و زر کمترین عیارت شد
عاقبت مقیم قم شده ای
بانوی کریم قم شده ای
کربلا ولی مقرر شد
خواهری به غصه مضطر شد
در هجوم این همه غصه
مثل طوبی قد صنوبر شد
دید خواهر که زیر دست و پا
غرق خون پیکر برادر شد
و کمی بعد سر بریدن او
به روی نیزه جای آن سر شد
دست های پلید جرات کرد
غارت خیمه ها و معجر شد
و کمی بعد اسیری زینب
بخت و تقدیر این مقدر شد
کربلا چه غوغا شد
خواهری اسیر اعدا شد
قاسم احمدی