بیا برگردیم و آوارهم نکن
بگو من خوابم و بیدارم نکن
بیا برگردیم از این صحرا بریم
من گرفتارم , گرفتارم نکن
نگو اینجا رو باید حرم کنم
نگو دوری از برادرم کنم
اگه یه مو از سر تو کم بشه
من باید چه خاکی توو سرم کنم
پاییزی توی بهارمون نبود
ما جدایی توی کارمون نبود
شرط ازدواج من بودی حسین
نه خدایی , این قرارمون نبود
تو دلت میاد که آشفته باشم
یا جدایی رو پذیرفته باشم
توی گودالم بری باهات میام
من ولت نمی کنم , گفته باشم
من نمیخوام بی سرت رو ببینم
پاره پاره پیکرت رو ببینم
من نمیخوام که تو دستای کسی
یادگار مادرت رو ببینم
داری دل شکستن و بلد میشی
خیلی ساده از دل ما رد میشی
من نمیتونم ببینم افتادی
داری زیر چکمه ها لگد میشی
تو دلت میاد به من خزون بِدن
یا نگینت و به ساربون بِدن
یا که معجرم رو دست رشته کنن
توی بازار به همه نشون بِدن
حامد خاکی