شعر مدح و مناجات امام زمان (عج)

تحبس الدّعا

این روزها که زمزمه ی یار می کنم

خیلی هوای دیدن دلدار می کنم 

در ماه مغفرت نشد آقا ببینمت

بر بی لیاقتی خود اقرار می کنم 

یک بار هم نشد بنشینم کنار تو

از بس که بر معاصی ام اصرار می کنم 

این نفس سر کش از چه رهایم نمی کند؟!

این چه گناهی است که تکرار می کنم؟! 

بار خطا کمیت مرا لنگ می کند

طیّ طریق را ز چه دشوار می کنم؟! 

این «تحبس الدّعا» شدنم بی سبب کهنیست

از بس که رو به سفره ی اغیار می کنم 

گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر

یک شب کنار سفره ات افطار می کنم … 

فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم

زیرا خلاف امر تو رفتار می کنم 

من نوکر تو هستم و محتاج لطف تو

خود را به تو همیشه بدهکار می کنم 

دل را که حجم معصیت آن را گرفته است

با اشک های روضه سبک بار می کنم 

خون جگر ز دیده سرازیر می شود

وقتی که یاد کوچه و دیوار می کنم 

سیلی ز روی پوشیه دردش چگونه است؟!

این درد را به جان خود اظهار می کنم

 

 محمد فردوسی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۴ دیدگاه ها

  1. سلام خسته نباشید
    خدا قوت
    من باره چندم هست که از مطالب شمادر وبلاگم استفاده می کنم خیلی دوست دارم که شما ازوبلاگ مذهبی ما {بزم اشک} دیدن کنید وما همدیگر را تو بخش دوستان خود قرار دهیم وبا همکاری هایی انجام دهیم.
    با تشکر هیئت قمر بنی هاشم

  2. سلام دوست عزیز?
    فرازی از وصیّت نامه ی دانشمند برجسته،پارسای بی ادعّا،سردار شهید حاج حسن تهرانی مقدم(ره):
    " روی قبرم بنویسید:
    اینجا مدفن کسی است که می خواست إسرائیل را نابود کند. "
    ایشالا عاقبت بخیر بشید! مثل شهدا!
    نسأل الله منازل الشهدا?

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا