شعر شهادت حضرت رقيه (س)

تیغ اشک

با تیغ اشک بر همه میتازم ای پدر
من با غم تو هیچ نمی سازم ای پدر

این مدتی که مانده به پایان عمر من
باید به گریه بر تو بپردازم ای پدر

صد بار خورده ام به زمین بین این مسیر
تا پرچم غم تو بر افرازم ای پدر

رفتی به روی نیزه و سر خم نکرده ای
در روز حشر هم به تو می نازم ای پدر

روزی که زنده می کند اسلام را غمم
ایمان می آورند به اعجازم ای پدر

اطناب رنجهای تو را جای شرح نیست
در شعر غصه های تو ایجازم ای پدر

هر بار خواست جان بپرد از حصار تن
سنگی زدند بر پر پروازم ای پدر

از اسب خورده ای به زمین حق بده که من
خود را ز روی ناقه بیندازم ای پدر

اینگونه که بریده سرت را نمیشود
بر گردن تو دست بیاندازم ای پدر

محسن عرب خالقی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا