حسین من
هرچه با دا باد من با قلب ویران خوشترم
بی قرارم با همین حال پریشان خوشترم
کعبه و بتخانه و دیر و کلیسا با شما
من که درمیخانه با جام فراوان خوشترم
زمزم و سعی و صفا و مروه رفتن با شما
من ازآن روز ازل در بزم رندان خوشترم
تارو پودم را به می آغشته کرد و بعد از آن
با دل دیوانه و سر در گریبان خوشترم
برگ پاییزم که میریزم به زیر دست و پا
گوشه چشمی کن که من با رقص طوفان خوشترم
ثروت قارون ندارد ارزشی در چشم من
با گدایی در شاه شهیدان خوشترم
اهل عالم قدرت و ملک سلیمان پیش کش
لطف مولا بوده من در کوی جانان خوشترم
مثل فطرس میزنم بر سینه تا روز جزا
در قیامت با همین احوال حیران خوشترم
عرش اعلا را سیاهی میزنم وقت اذان
روضه میخوانم که من با چشم گریان خوشترم
مینویسم سر در جنت که ای اهل بهشت
من از اول با غم مولای رضوان خوشترم
بوی اسفند عزا پیچیده در هفت آسمان
ناله می آید که من با آه سوزان خوشترم
جبرییل از عرش می آید برای نوکری
تا بگوید با همین قلب خروسان خوشترم
می رود پایین پا عرض ارادت می کند
شور می گیرد که با ارباب عطشان خوشترم
روضه می خواند که ایام عزاداری رسید
من به لطف فاطمه با اشک پنهان خوشترم
عرش و فرش و کبریا بهر شما دلدادگان
من به تنهایی در این دشت و بیابان خوشترم
سعید مرادی