دلبر شب ماه باشد , دلربای من حسین
گر عقیق حُسن یوسف شد , بُوَد معدن حسین
بی نیاز از باغ جنت بی خیال از دوزخم
گر به روز حشر بردارد قدم با من حسین
گاه ما را می کُشی گاهی مسیحا می شوی
وای از عشقی که شد هم دوست هم دشمن حسین
پشت پای زائرانت ریخت آب و گفت دل
لذتی دارد شکستن های تو , بشکن حسین
بوده ای تنها سه شب بی سر میان قتلگاه
بعد از آن بودی به روی نیزه ها بی تن حسین
پیرهن ها شد از آن روزی برایت رو سیاه
که وفا با تو نکرد آن پاره پیراهن حسین
بی کفن گشتی که آسان تر رساند عاشقت
با نگاه غرق اشکش دست بر دامن حسین
بوده از روز ازل پشت و پناه ما غریب!
در تمام زندگی چون کوهی از آهن حسین
محسن قاسمی غریب