شعر شهادت حضرت زهرا (س)
حیف شد
پیر شد خانوم ِ خانه… حیف شد…
رفت با غربت شبانه…حیف شد…
دید جای دلخوشی آزار از-
فتنهٔ دوره زمانه… حیف شد…
حیف شد آن دستِ خیّر شد کبود
با غلاف و تازیانه، حیف شد…
روی پهلو شب به شب سر باز کرد
زخم ها دانه به دانه… حیف شد…
همدم و سنگ صبورش را علی(ع)
بُرد حیران روی شانه… حیف شد…
بیقرارانه سپردش دستِ خاک
بی مزار و بی نشانه… حیف شد…
بی توقع، با کسالت، زود رفت
با محبت! بی بهانه… حیف شد…
بچه ها عادت به مِهرش داشتند
مادریِ عاشقانه، حیف شد…
بعد از این دیگر مبدّل شد به اشک
خنده های کودکانه، حیف شد!…
مرضیه عاطفی