خدمتگزارِ پنج تنِ فاطمه شدیم
از لحظه ای که سینه زنِ فاطمه شدیم
مَحض رضای حضرت زهرا از ابتدا
دربست،بنده ی حَسنِ فاطمه شدیم
تا خَرجمان کنند به پای ولایتش
وقفِ حُسین بی کفنِ فاطمه شدیم
آواز ما بلند شد آوازه اش عجیب
روزی که بُلبلِ چمنِ فاطمه شدیم
گفتیم اگر چه صبح و مسا”یاعلی مدد”
همسِنخِ او نه،همسُخنِ فاطمه شدیم
مایل بجُز نجف به دیاری نبـوده ایم
از آن زمان که هموطنِ فاطمه شدیم
با وِرد و ذکر و چلّه گرفتن نه،اهلِ دل-
-در روضه های دل شِکنِ فاطمه شدیم
آتش گرفت خُشک و تر از هُرم آهِ ما
چون داغدارِ سوختنِ فاطمه شدیم
شاهِد بُوَد “غلاف”که ما پیرِ روضه ی-
-از مرتضی جُدا شدنِ فاطمه شدیم
محمّدقاسمی