داشته باشد دگر این خانه چه سان در؟
هرچه کشیده ست, کشیده ست از آن در
مهرسکوتی به لبش بود هماره
کاش چنین باز نمیکرد دهان, در
آریاز آن روز دگر باز نکرده ست
لب به جز به ولوله و آه و فغان , در
می شنود از درخت گوشه خانه
بیشتر از پیش کنون زخم زبان, در
صحنه جانبازی است, اگرچه گرفته ست
بارد خونی که مانده, از همه جان, در
کس نشنیده ست که گوهر به در آید
گربزند بر صدفی سیل چنان در
دخترک یگریان آن روز به او گفت:
داد من از تیزی میخت بستان در!
پشت در خانه مردی, زن او سوخت
این جگر سوخته اش نیز به آن در!
پیمان طالبی