در کنار شریعه غوغا شد
سر یک تن ببین که بلوا شد
قمری بود و شد خسوف از خون
چقَدَر این خسوف زیبا شد
حرمله با سه شعبه ای آمد
و بـرای زدن مهیــا شـد
تیر بر چشم و خود افتاده
که عمود آمد و سرش وا شد
هر چه تیر آمده به جسمش خورد
نیزه ها هم یکی یکی جا شد
پیکری زیر دست و پا بود وُ
بر سر قتل او چه دعوا شد
هر که آمد یکی دو تا می زد
آنقـَدَر که تنـش معما شد
قطعه قطعه تمام قرآنش
علقمه, قتله گاه سقا شد
یک برادر تنش مقطعه شد
دیگری از کمر قدش تا شد
دست های بریده را بوسید
حال دیگر غریب و تنها شد
تشنه لب بود و لب نزد بر آب
باعـث آبـروی دریــا شـد
مادری آمده کنار پسـر
کربلا غرق عطر زهرا شد
مصطفی گودرزی