شعر اربعینشعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت شام

دیگر نگویم

بگذار از آن شهر ریا دیگر نگویم
از قصّه ی شام بلا دیگر نگویم


من را نگاه بی حیای کوفیان کشت
زخم زبان شام را دیگر نگویم
آقا همین بس که تو را از من گرفتند
از کوفه و سنگ جفا دیگر نگویم
می دانی ای آرام جانم ای حسینم
پس از سر و تشت طلا دیگر نگویم
طاقت نداری تا بگویم ای برادر
آتش به جان خیمه ها . . . دیگرنگویم
داغ سه ساله پشت زینب را شکسته
این داغ سنگین بود و ما . . . دیگرنگویم
من بودم و یک دشت باغ لاله امّا
با داغ خود کشتی مرا دیگر نگویم
یک کربلا بس بود تا زینب بمیرد
از کربلا تا کربلا دیگر نگویم

وحید محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. باسلام و احترام دوست عزیز وبلاگ خوبی دارید خوشحال می شوم از ماهم دیدن کنید .
    باما در بازار ایران راه بروید براحتی خرید کنید و حتی می توانید بازاریابی بکنید و پورسانتهای قابل توجه بگیرید و فروشنده محصول خود هم باشید .
    از قسمت فروشگاه در منو دیدن کنید .
    همه چیز در اینجا منتظر شماست .?
    همه چیز برای خرید و بازاریابی پیدا خواهید کرد از جمله : املاک + ماشین+ تجهیزات و……..

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا