شعر گودال قتلگاه
ذبح عظیم
با پنجه زلف حاجی ما را به هم زدند
اعمال حج و سعی صفا را به هم زدند
بر سجده سر گذاشت که خلوت کند کمی
با ضرب نیزه حال دعا را به هم زدند
رَمْیِ ستون کعبه نمودند در مِنا
در قتلگاه رسم منا را به هم زدند
ذبح عظیم تشنه به مسلخ روانه شد
از پشتِ سر زدند و بنا را به هم زدند
با ضربهء دوازدهم در کمال صبر
از زیر و رو گلو و قفا را به هم زدند
جوشید خون زمزمِ زهرا از آن گلو
با خنده حُزن زمزمه ها را به هم زدند
در رَحل قتلگاه شیاطین بی وضو
ترتیب آیه های خدا را به هم زدند
بعد از صفا و مروه به تقصیر ساربان
رخسار دست شاه ولا را به هم زدند
وقت وداع پیکر شاه و مخدرات
با هلهله طواف نسا را به هم زدند
در کوچه های شام پیمبر ندیده ها
طرح و نمای رأس جدا را به هم زدند
عماد بهرامی