شعر اربعین
رسیده کاروان گل از راه پرخطری
رسیده کاروان گل از راه پرخطری
کبود و نیلی و زخمی به منزل دگری
به روی ساقه وگلبرگشان پر از خاشاک
چه شبنمی است به چشمانشان,چه چشم تری
دراین میان گلی از غنچه ها به جا مانده
صبارسانده از او از خرابه ای خبری
رسیده باغ گلی در میان باغستان
کجاست بلبل شیرین سخن بخواند او اثری
کجاست ساقی این بوستان که پژمرده
نمانده غنچه ای, نه شکوفه ای,ثمری
رسیده از ستم خارها به این گلزار
چه آتشی و چه سوزی,چه شعله ای, شرری
رسیده خواهرت از شام غم برادر من
نما به قامت همچون هلال من نظری
چه سرنوشت عجیبی, عجیب تر این بود
کنار حرمله وشمر ,با تو همسفری
به شهر شام چه خونها به دل شد از داغت
شراب وچوب ولب و بزمِ خونجگری
یهود واهل سقیفه به آتش و باسنگ
تو را نشانه گرفتند بین هر گذری
” ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است”
قرارمان که نبوده رَوی مرا نبری
حسین رضایی