رو به قبله
دیده ات را باز کن بر زخم ما مرهم ببند
این چنین مگذار ما را, بار ما را هم ببند
مشکل افتاده به کارم فاطمه اعجاز کن
بار دیگر پلک های زخمی ات را باز کن
التماس تو کنم یا که خدایت را, مرو
رو به قبله گشته ای یا قبله رو کرده به تو
با سکوتت فاطمه! خانه خرابم می کنی
مثل این مردم تو هم داری جوابم می کنی؟
فاطمه! حرفی بزن؛ چیزی بگو جان علی
چند روز دیگری هم باش مهمان علی
زانوان زخمی ام می لرزد از این واهمه
من در این دنیا بمانم لحظه ای بی فاطمه
ای عروس موسپیدم, آرزوها داشتم
من قدم با عشق تو در این جهان برداشتم
قول های آن شب پیوندمان یادت که هست
حرف هایی که به روی سر در دل نقش بست
یاد داری قول دادی پیر پای هم شویم
در غریبستان دنیا آشنای هم شویم
کی قرار این بود تنها قامت تو بشکند
قامت تو بشکند تا حرمت من نشکند
بی قرار از داغ تو در بین آب و آتشم
از امانت داری ام دارم خجالت می کشم
آشیان دلخوشی های مرا بر هم زدند
همسرم را ظالمانه پیش چشانم زدند
بشکند دستی که بازوی تو را زهرا شکست
پشکند پایی که بی رحمانه آن در را شکست
گرچه با آن صحنه ها جانم رسیده بر لبم
امتداد این جسارت می رسد بر زینبم
.
موسی علیمرادی