شرمنده رباب شدم آبها که ریخت
داند خدا کباب شدم آبها که ریخت
من قول دادم آب بیارم برایشان
پیش همه خراب شدم آبها که ریخت
رویی نمانده تا که ببینم رباب را
اصلا خود من آب شدم آبها که ریخت
ام البنین که جای خودش من در این مسیر
مدیون بوتراب شدم آبها که ریخت
دردانه حسین روی من حساب کرد
صد حیف بد حساب شدم آبها ریخت
در خیمه ها برادرم ادرک اخا که گفت
دیدند بی جواب شدم آبها که ریخت
امیرفرخنده