شعر شهادت امام باقر (ع)

دلِ سوخته

دلِ سوخته

چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند
که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند

چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد
کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند

زهر اینبار چه دارد متورم شده است
زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند

این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین
چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند

اینهمه جایِ جراحات برای شام است
زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند

نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست
نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند

یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد
سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند

گفت دستم… سرِ زنجیر به دستش بستند
پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند

کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند
یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند

یاکه رَقّاصه‌شان موقعِ هُل دادنمان
خنده بر گریه‌ی ذُریّه‌ی زهرا نکند

چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم…
چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند

زنِ غساله چه فهمید که میگفت به خود
بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا