شعر شهادت حضرت زهرا (س)

زبانحال زینب کبری در شام غریبان مادر

بابا کجابردی تو دیشب مادرم را

دیگر بهدامان که بگذارم سرم را

هق هق مکنبابا دلم آتش بگیرد

بابا الهیدخترت زینب بمیرد

زانو بغلمنما سرشکت را مپوشان

از دخترت دیگر تو اشکت را مپوشان

از بسکهامشب شانه ات لرزیده بابا

بر حال تودردانه ات ترسیده بابا

زینب تحملگر کند هجران مادر

هرگزندارد طاقت بغض تو حیدر

بغض گلویتکار من دشوار کرده

قلبمدوباره یاد آن مسمار کرده

بابا خودمدیدم که با آوای دردی

با گریهخون روی در را پاک کردی

بابا حسنرا درد سختی چیره گشته

چندیستسوی درب خانه خیره گشته

بابا ترابر حق عشق و صبر مادر

زائر کنامشب دخترت بر قبر مادر

بابا چوزهرا مادر خود بی کسم من

بهر حسینغمزده دلواپسم من

من خانهداری می کنم بهر تو شاید

دیدار منیک ذره از دردت زداید

من عاشقماین را ز مادر ارث بردم

از سینه یام الائمه شیر خوردم

بابا مکناین گونه تنها سوگواری

ای مرتضیآخر مگر دختر نداری

 مجید خضرایی 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

‫۲ دیدگاه ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا