شعر شهادت امام جواد(ع)
در کنج آشیانه , تنها کبوتری بود
در دل به یاد داغِ , گل های پرپری بود
بال و پرش شکسته , از کینه های صیاد
خود منتظر که گردد , از بند غصه آزاد
تیر ستم به قلبش , زهر جفا به جانش
گوید ز غربت او , خونِ دلِ روانش
آید اجل که بهرِ , درد و غمش طبیب است
بس که غریب و تنها , از نسل یک غریب است
دور از مدینه مانده , این زاده ی پیمبر
چون مجتبی دهد جان , از جام زهر همسر
محرم به خانه بود و , نامحرم دل او
آن که به طعن و آزار , گردیده قاتل او
آن همسر گنهکار , در حلقه ای ز شادی
این بین حجره تنها , در انتظار هادی
بیند رخ پسر را , تا آن که جان بگیرد
تا پر به سوی مامِ , قامت کمان بگیرد
با هر تپش به قلبش , او لحظه می شمارَد
دلش میان سینه , بوی مدینه دارد
او که به نوجوانی , گفتا به چشم چون ابر
من جسم آن دو ملعون , بیرون کشانم از قبر
هر دم به یاد زهرا , آه و فغان نماید
گویا به انتظار است , تا مادرش بیاید
گر چه به کام او زهر , باشد ولی مسلّم
آن کشته ی غم یار , جان داده از همین غم
از کوفه تا مدینه , تا کربلای خونبار
جان داده اند امامان , از داغ درب و دیوار
هر که قتیل عشق است , جانانه زمزمه کرد
مِهر علی به دل داشت , جان نذر فاطمه کرد
محمد مبشری