این رود این دریاتر از دریا ابالفضل است
این ماه تابان در دل صحرا ابالفضل است
به عرش و فرش در عالم مه شبانه یکی است
خدا یکی و قمر هم به هر زمانه یکی است
به درب خانه ارباب رفتم و سقا
گشود درب به رویم بیا که خانه یکی است
نفس خسته عیسی فقط عباس است
ذکر جادویی موسی فقط عباس است
سر در قلعه یوسف ز طلا بنوشتند
همه دیوانه و لیــلا فقط عباس است
از بس نوشته اند جمالت منور است
رویت سزای گفتن الله اکبر است
ای حمزه ی رسول گرامی کربلا
محو تو سید الشهدای پیمبر است
مرید معرفتت گشته اند ارض و سما
دلیل مستی افلاکیان ز ساغر تو
به روز حشر که دستت کند شفاعت خلق
چقدر فخر نماید به تو برادر تو
رسیدی از پسِ پرچین ِ قلب دوران ها
چکیدی از نفسِ ابر , مثل باران ها
رسیدی از دلِ دریای عشق و آوردی
نشانه های ادب را برای انسان ها
(( بعد از تو آب, معنی دریاشدن نداشت))
گُم بود در خجالت و پیداشدن نداشت
بی بوی رویت ای مهِ یکتای هاشمی
(( شب مانده بود و جرأتِ فرداشدن نداشت))
مُرید معرفتت گشته اند عرض و سماء
دلیل مستی افلاکیان ز ساغر تو
به روز حشر که دستت کند شفاعت خلق
چقدر فخر نماید به تو برادر تو
اگر به جلوه برآید نگاه محشر تو
تمام سجده نمائیم در برابر تو
خدا برای خودش آفرید حیدر را
تو را برای علی زاده است مادر تو
بایدحسین دم بزند از فضائلت
وقتیحسینی است تمام خصائلت
تعبیرهایما همه محدود و نارساست
در شرحبیکرانی اوصاف کاملت