شعر مدح حضرت ابالفضل(ع)

تنها پناه اهل حرم

بایدحسین دم بزند از فضائلت

وقتیحسینی است تمام خصائلت 

تعبیرهایما همه محدود و نارساست

در شرحبیکرانی اوصاف کاملت 

بی شکدر آن به غیر جمال حسین نیست

آئینهای اگر بگذاری مقابلت 

ایکاشف الکروب عزیزان فاطمه

غم میبری ز قلب همه با شمائلت 

درآستانة تو گدایی بهانه است

دلتنگدیدن تو شده باز سائلت 

بازورق شکستة دل سال های سال

پهلوگرفته ایم حوالی ساحلت  

بی شکخدا سرشته تو را از گل حسین

سقایبا فضیلت و دریا دل حسین 

توآمدی و روشنی روز و شب شدی

از جنسنور بودی و زهرا نسب شدی 

درقامتت اگرچه قیامت ظهور داشت

الگویبندگی و وقار و ادب شدی 

همچشمهای روشنت آئینة رجاست

همصاحب جلال و شکوه و غضب شدی 

بایدکه ذوالفقار حمایل کنی فقط

وقتیکه تو به شیر خدا منتسب شدی 

درهیبت و رشادت و جنگاوری و رزم

تواسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی 

در دستتو تلاطم شمشیر دیدنی ست

فرزندلافتایی و شیر عرب شدی 

فرماندةسپاهی و آب آور حسین

اینافذ البصیره ترین یاور حسین 

بی شکتو صبح روشن شبهای تیره ای

خورشیدیو به ظلمت این شام چیره ای 

تسخیرکرده جذبة چشم تو ماه را

بی‌خودکه نیست تو قمر این عشیره ای 

عصمتدخیل تار عبای تو از ازل

جزبندگی ندیده کسی از تو سیره ای 

قدر تورا کسی نشناسد در این مقام

وقتیبرای امر شفاعت ذخیره ای 

ما رابس است وقت عبور از پل صراط

از تارو پود بیرق تو دستگیره ای 

چشمامید عالم و آدم به دست توست

بابالحسین هستی و پرچم به دست توست 

فردوسدل همیشه اسیر خیال توست

حتینگاه آینه محو جمال توست 

توساقی کرامت و لطف و اجابتی

این آبنیست زمزمه های زلال توست

ایثارو پایمردی و اوج وفا و صبر

تنهابیان مختصری از کمال توست

درمحضر امام تو تسلیم محضی و

والاترینخصائل تو امتثال توست 

فرداهمه به منزلتت غبطه می خورند

فرداتمام عرش خدا زیر بال توست 

بابالحوائجی و اجابت به دست تو

تنهابخواه, عالم هستی مجال توست

ایآفتاب علقمه: روحی لک الفدا

ایآرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

ایآفتاب روشن شبهای علقمه

سرورشید خوش قد و بالای علقمه 

دادهست مشک تشنة تو آب را بها

ایآبروی آب, مسیحای عقلمه 

وقتیکه چند موج علیل شریعه را

کردهست خاک پای تو دریای علقمه 

لبتشنة زیارت لبهات مانده است

آرینگفته ای به تمنای علقمه 

امروزدستهای تو افتاد روی خاک

تا پابگیرد از دل صحرای علقمه 

باوعده های مادرت آسوده خاطریم

چشمامید ماست به فردای علقمه 

اینعطر یاس حضرت زهراست می وزد

از سمتکربلای تو , سقای علقمه 

شبهایجمعه نالة محزون مادری

می آیداز حوالی دریای علقمه 

امالبنین و فاطمه با قامتی کمان

اینجانشسته اند و شده آب روضه خوان 

فرصتنداد تا که لبی تر کند گلو

داردبه دست, ماه حرم, مشک آرزو 

می آیداز کنار شریعه شهاب وار

بستهست راه را به حرم لشکر عدو 

طوفانتیر می وزد از بین نخلها

حالاشنیدنی شده با مشک گفتگو: 

« بستهست جان طفل صغیری به جان تو

تو مشکآب نه که تویی جام آبرو 

ای مشکجان من به فدای سر حسین

اما توآب را برسان تا خیام او » 

اماشکست ساغر و ساقی ز دست رفت

جاریست خون ز بادة چشمش سبو سبو 

با مشکپاره پاره به سوی حرم نرفت

تا باامام خود نشود باز رو برو 

تنهاپناه اهل حرم بر نگشته است

میبارد از نگاه سکینه : عمو عمو 

درخیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشیدنیزه ها سر عباس می شود

یوسف رحیمی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا