شعر مناجات با خدا
آب رو خرج آبرو کردم
با همین اشک و ناله خو کردم
به کرمخانه ی تو رو کردم
سر سجاده آرزو کردم
در مسیر تو باشم از این پس
سربه زیر تو باشم از این پس
نه فقط اینکه جرأتم دادی
مهربانانه فرصتم دادی
بار دیگر لیاقتم دادی
ای عزیزم ! خجالتم دادی
شاد از آنم تمام امیدم !
رمضان را نمردم و دیدم
منم آن بنده ای که حیرانم
به سر سفره ی تو مهمانم
تو به رویم نزن که میدانم …
دیگر از کرده ام پشیمانم
روضه گردم خدا قبولم کن
توبه کردم خدا قبولم کن
اول و آخرین من الغوث
مددی بهترین من , الغوث
همه شب همنشین من الغوث
أرحم الراحمین من الغوث
ای ز هر به تو بهتر , ادرکنی
مهربان تر ز مادر ادرکنی
خالقَ الُلوحِ وَالقَلَم یارب
بارِئَ الذَّرِّ وَالنَّسَم یارب
کاشِفَ الضُّر ِوَالاَلَم یارب
عالِمَ السِّرِّ وَ الْهِمَم یارب
یا کَثیرَالوَفایِ من العفو
یا سَریعَ الرِّضایِ من العفو
أنا محتاج أناالحقیر إِرحَم
أنا سائل اناالفقیر إِرحَم
أنا جائع أنا الأسیر إِرحَم
أنا مسکین و مستجیر إِرحَم
أَبکی أَبکی لِقِلِّهِ صَبری
أبکی أبکی لِظُلمَهِ قَبری
آخر عالیجناب بخشیدی
قبل هر انتخاب بخشیدی
بی حساب و کتاب بخشیدی
یا شَدیدَ العِقاب بخشیدی
لطف کردی به حلقه بر گوشت
و گرفتی مرا در آغوشت
مست عطر خدایی ام از نو
نیمه شب شد هوایی ام از نو
نی به لب نینوایی ام از نو
_ آه _ کرببلایی ام از نو
به سر روی نی قسم امشب
هوس روضه کرده ام امشب
با لگد پیرهن رفو نکنید
نیزه را در دهان او نکنید
به گلو خنجری فرو نکنید
با سم اسب زیر و رو نکنید
اینکه در زیر دست و پا باشد
زینت دوش مصطفی باشد
نه فقط قلب مادری میسوخت
دل محزون خواهری میسوخت
دامن و شال و معجری میسوخت
وسط شعله دختری میسوخت
کشمکش بود بر سر خلخال
عمه جان بود و غارت و جنجال
علیرضا خاکساری