شعر مدح و مناجاتشعر مناجات با خدا
شعر مناجات با خدا
من نه ازدوست,نه اغیارخودم میترسم
دم آئینه زدیدارخودم میترسم
بس که رنجیده ام ازتکیه ی برغیرخدا
دیگرازتکیه به دیوارخودم میترسم
آنقدرباربه دوشم زگناهانم هست
که زپاوکمر,ازبارخودم میترسم
تاروپودم شده سنگین ز شماررنگم
ازبه هم ریختن دارخودم میترسم
نکندآخرش اوهام به کفرم بکشد؟
به خداازخم افکارخودم میترسم
ماه بخشندگی واشک والعفواست خدا!
من ولی باز,زکردارخودم میترسم
نکندلایق این ماه نباشم,یارب!
دردلم سخت,زافکارخودم میترسم
توکمک کن که ز بزمت نروم خالی دست
روزمحشر,زرخ خارخودم میترسم
گرفروریزداجل,پیکربی رکنم را
درمزارازتن آوارخودم میترسم
نکندمهدی ات آزرده ز,,هاتف,,باشد
به لله ازعاقبت کارخودم میترسم
.سعیدحضرتی “هاتف”