دسته‌بندی نشده

شهره ی افلاک

ما از قدیم شهره ی افلاک گشته ایم

زمزم نخورده ایم ولی پاک گشته ایم

قالو بلی نگفته اسیر کسی شدیم

آری به پای مقدم او خاک گشته ایم  

ما را درون ظرف ولا نرم کرده اند 

آنجا جدا ز هر خس و خاشاک گشتهایم 

ما خاک بوده ایم و مبدل به گِلشدیم 

با قطره های کوثر است که نمناکگشته ایم  

با نام او خدا به گل ما دمیده است 

قدریم و برتر از همه ادراک گشتهایم 

با لطف حق ز عالمیان سر شدیم ما

از شیعیان حضرت حیدر(ع) شدیم ما

اول تو نور بودی و شمس الضحی شدی 

با نام خویش زینت عرش خدا شدی 

میخواست تا که مثل خودش در زمیننهد 

تو آمدی و آینه ی کبریا شدی …  

پای تو حیف بود که روی زمین رسد 

کعبه شکاف خورد و در آن پاگشا شدی 

جنگیدی و خدا به تو لاسیف گفتهاست 

یعنی که تو برای خدا لافتی شدی  

بلغ رسول آمد و اکمال دین نمود

تو جانشین شدی , وصی مصطفی شدی 

بعد از نبی امیر همه مؤمنین شدی

اما غریب گشتی و خانه نشین شدی 

بی تو قلم به صفحه انشا نمی رود  

هر قطره ی چکیده به دریا نمی رود  

تنها فقط نه ماه و ستاره در آسمان 

خورشید هم میان ثریا نمی رود  

مجنون اگر که نام تو یک بار بشنود 

بالله قسم که در پی لیلا نمی رود  

هرکس که نیست در دل او بغض دشمنت 

نامش میان نام احبا نمی رود  

احمد(ص) گرفت دست تو را آسمان وگفت 

دستی به روی دست تو بالا نمی رود 

این باعث قبولی امر رسالت است

مرز میان مؤمن و کافر ولایت است

محمد علی بیابانی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

یک دیدگاه

  1. اى که مى دهد (عطاى) بسیار در برابر (طاعت) اندک * اى که عطا کنى به هرکه از تو خواهد * اى که عطا کنى به کسى که از تو نخواهد و نه تو را بشناسد از روى نعمت بخشى و مهر ورزى *

    خواسته و ناخواسته ، او را می خواهیم.

    أین الرجبیون؟
    همچنان از منتظرانم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا