قصِّه ی سیب
ببین جنون تماشاییِّ دل ما را
تلاطم کرم موجهای دریا را
فلک به حال دلم غبطه می خورد امشب
وَ باز کرده لبم با ترنُّم یا رب
برای شرح خیالم حروف می چینم
تمام عشق خودم در لهوف می بینم
پَر خیال دلم را دوباره وا کردم
برای وصل نگارم خدا خدا کردم
مدینه را به هوای کرم قدم به قدم
به لطف چشم دلم خوب دیدم و بلدم
هوا هوای خداییِّ با صفایی بود
صدای زمزمه ها صوت دلربایی بود
نوا و ناله ی أمـَّن یجیب فطرس را
شنید خانه ی وحی و صدا زدَش که بیا
شفای شهپر آتش گرفته ات آمد
بکِش پَرت روی قنداقه عافیَّت آمد
دوباره فطرس پرسوخته هوایی شد
دم از حسین زد و عرش کربلایی شد
حسین ذکر لب احمد و علیُّ و بتول
سلام اوست سر از هر جهاد و حجِّ قبول
شجاعت علویُّ و حیای زهرائیست
شکوه دلبر هفت آسمان تماشائیست
زمین و عرش خدا بی قرار و شیدایش
دلیل گردش افلاک در نفسهایش
خوش آنکسی که شده در حریم یار مُجاب
خوش آن دلی که تپیده برای این ارباب
دلی که با تو نشد بو نبرده از احساس
فداییِّ تو شده فارسُ العرب عبّاس
به پیش گنبد تو عرش می کند تعظیم
بهشت را به غلامت خدا کند تقدیم
هزار شکر که بر سینه ام مدال شماست
تمام هستیِّ این نوکرت حلال شماست
به نام تو شده ام با نوای لالایی
سرود کودکیَّم بوده ذکر زهرایی
پس از اذان و اقامه به گوش من بابا
به گریه گفت عزیزم فدای عاشورا
برای روضه ی بابا وَ یا بهخاطر شیر
صدای ناله ی من کرد مادرم دلگیر
حسین گفت و چکید اشک و سیر کرد مرا
همان دقایق اوّل اسیر کرد مرا
اسیر کوی تو هستم مرا نکن آزاد
دلم شده به هوای غمت حسین آباد
به دست لطف تو چشمم همیشه دوخته ام
به پای بیت غم تو همیشه سوخته ام
دوباره حرف مشام من و حسین غریب
صفای پرچم سرخ حریم و قصِّه ی سیب
به یاد آن شب جمعه که در حرم ماندیم
میان صحن تو آقا زیارتی خواندیم
هنوز خاطره ی تلِّ اشک یادم هست
هنوز ماکت میدان مشک یادم هست
به عشق کرب و بلا می زنم خدا ناله
بیا حسین زمانه بیا ابا صالح
بیا که با تو زیارت کنیم آقا را
بیا و زمزمه کن روضه های سقــّا را
برای مجلس مدح و ولادت عبّاس
بده اجازه و شور و ارادت و احساس
حسین ایمانی