تا زنده بود از رخ احمد غبار ریخت
هر لحظه بر خزان غم او بهار ریخت
باران هر تبسم او قلع و قمع کرد
هر آتشی که صاعقهٔ روزگار ریخت
با دست جبر ، مادر زهرا لقب گرفت
پای نبی که ثروتِ بااختیار ریخت
در هر نبرد ، ذکر لبش یا خدیجه بود
برقی که از لب دو دم ذوالفقار ریخت
آن قدر ذکر خیر برای رسول شد
تیری به چشم دختر اهل فرار ریخت
محصول اوست اشک فراقی که سالها
زاری کنان به چهرهٔ چشم انتظار ریخت
مدیون روضه های پسرهای فاطمه است
هر رحمتی که بر سر هر روزه دار ریخت
سید علی احمدی