شعر محرم و صفرشعر مصائب اسارت كوفه
معجرِحرم سوخته
پشت سرِتو با سرِتو می آیم
با سارق انگـشـترِ تو می آیم
آنقدر به من سیلی و شلاق زدند
انـگار شدم مـادر تو می آیم
هشتاد اَسیر و یک سِپر… اینهمه راه…
جامانده دو سه تـّا پَرِتو می آیم
از رو پَر معجرِحرم سوخته و ….
از زیر رگ حـنجـر تو می آیم
من در عجبم چگونه زنده ماندم؟!
دیدم چه شده پیکرِ تو می آیم
این روضه برای مُردنم کافی بود
پیدا شدن دختر تو !!! می آیم…
زجر آمد و این گمشده را پیدا کرد
انـگار که با کـوثـر تو می آیم
هرآیه که خوانده ای سرت سنگی خورد
سر می شکنم با سرِ تو می آیم
کِیْ منتقم خون تو را می بینم
تا صحن تو با دلبـر تو می آیم
حسین ایمانی