شعر مناجات با خدا

پرستوی حرم

پرستوی حرم

بگذارید بر احوال خودم گریه کنم

بر سیه کاری اعمال خودم گریه کنم

فعل و قولم همه بی مورد و مردود بود

جای آنست بر افعال خودم گریه کنم

تا شبی پنجره رحمت حق باز شود

هر سحر بر بدی حال خودم گریه کنم

ذره ای خوب و بد ای وای عقوبت دارد

به ” فمن یعمل مثقال ” خودم گریه کنم

نیست تقصیر کسی آیینه ام تار شده

جلوه گر نیست بر اهمال خودم گریه کنم

راه دل گم شد و پیدا نشد آن گمشده ام

ره دهیدم که به اضلال خودم گریه کنم

من پرستوی حرم بودم و دور افتادم

تا به بشکسته پر و بال خودم گریه کنم

کاروان رفت به پا بوسی حق بگذارید

منکه جا مانده امیال خودم گریه کنم

قرعه افتاد که من از شهدا جا ماندم

سخت بر این دل بد فال خودم گریه ککنم

نشدم معتکف خیمه نورانی یار

بر سیه بختی اقبال خودم گریه کنم

مددی تا به غریبی نگارم نالم

همتی تا که بر احوال خودم گریه کنم

سید محمد میرهاشمی

 

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا