به عرش و فرش در عالم مه شبانه یکی است
خدا یکی و قمر هم به هر زمانه یکی است
به درب خانه ارباب رفتم و سقا
گشود درب به رویم بیا که خانه یکی است
دو گنبد و دو حرم دو ضریح و گلدسته
دوتاست مرقد زیبا و آشیانه یکی است
در آستان حرم قبله همه مولاست
پناه شاه و رعیّت در آستانه یکی است
کریم بین گدایان که فرق نگذارد
نصیب عارف و عامی از این خزانه یکی است
میان آن همه یل در سپاه ثارالله
کسی که داشت علم را به روی شانه یکی است
به معرکه زد و بر دوش مشک آبش بود
چو ماه راهیِ دریای بیکرانه یکی است
صدای نعره یا نفس در فضا پیچید
رجز که گشت پر احساس با ترانه یکی است
نخورد آب و شریعه به زیر پایش بود
قسم به عشق، که در معرفت یگانه یکی است
طواف چشم و سر و دست و پیکرش کردند
در این کشاکش و آماجها بهانه یکی است
ز چله های کمان از میان نخلستان
هزار تیر روانه شد و نشانه یکی است
شبیه شیر که تنها و زخمی افتاده
میان تیر و خدنگهای ظالمانه یکی است
تنی که هر طرفش روی خاک افتاده
شبیه رشته تسبیح دانه دانه یکی است
در اوج هلهله و موج شادی اعدا
به سوگ یار نشسته در آن میانه یکی است
نبود ام بنین(س)،فاطمه(س) برش آمد
حضور فاطمه(س) با حس مادرانه یکی است
اسماعیل روستائی