پهلوش نیزه خورده حیا کن لگد نزن
پیش نگاه مادر من حرف بد نزن
چیزی نمانده ازبدنش زیرچکمه ها
دارد عزیز فاطمه جان میکند نزن
وقتی بناست تا سر او را جدا کنی
توی گلوش نیزه اگر میشود نزن
صیدی که تشنه مانده کسی سر نمیبُرد
باضربه های سخت و مکرر نمیبرد
تا زودتر بریده شود حنجرش کسی
باخنجری که کند شده سر نمیبُرد
هرچند رحم در دل سنگش نداشته
سر را کسی مقابل مادر نمیبُرد
ای صید دست وپا زده در خون برادرم
با قتل صبر کشته شدی خاک برسرم
عالیه رجبی