کمی مراعاتش کن مویش شکستنی است
کمی مراعاتش کن مویش شکستنی است
شبیه مادرمان پهلویش شکستنی است
دگر تو نیزه نزن بس که از سنان خورده
مگر ندیده ای که نیزه از دهان خورده
هزار تیر به قد کمانش افتادند
همین که دیر رسیدم به جانش افتادند
نفس نفس زدنت را تو از گلو ننداز
برات آب میارم به شمر رو ننداز
جواب گریه ی من خنده های قاتل شد
تو رفتی و حرم تو پر از اراذل شد
تو رفتی و همه ی حس مادری ام رفت
میان ولوله ی خیمه روسری ام رفت
بگو چه کار کنم من مجال دیگر نیست
قسم به جان تو گودال جای مادر نیست
بگو چه کار کنم تا که دست بر دارند
هنوز نقشه ی دیگر به زیر سر دارند
تن شهید من و نیزه و چهل تا نعل
بگو چه کار کنم ای غریب من با نعل
طناب را چه کنم من رباب را چه کنم
بگو که یک تنه بزم شراب را چه کنم
ز گاهواره نپرس از لباس پاره نپرس
ز گوش دخترکان و ز گوشواره نپرس
میان کرب و بلا قتل صبر هم دیدم
کنار خیمه ی تو نبش قبر هم دیدم
شاعر:یاسین قاسمی