شعر شهادت حضرت زهرا (س)
گوشواره گم شد و …
هرچه شد درکوچه شد آنجا شدی نیلوفری
بعد ازآن قصِّه شدی درخانه مادر بستری
پیش چشم مجتبی باضرب کین خوردی زمین
شد قباله پاره وبردند حقِّ دیگری
گوشواره گم شد و بر روی چادر خاک بود
شانه های کوچک منشدعصای مادری
چشمهای نور چشم مصطفی را تار کرد
دستها میکرد کار دیده های کوثری
سینه ای زخمی لگد خورد ودوباره تازه شد
جای زخم میخ و یاد ناشکفته پرپری
راه کوتاهم به سوی خانه شد راهی دراز
بغض من شد علّت دلشوره های خواهری
بعد از آن باچادر خاکیِّ خود رو میگرفت
بانویی مظلومه در کاشانه اش از همسری
همسری که زیر لب میگفت ذکر العجل
العجل امِّیدزهرا حجّه ابن العسگری
حسین ایمانی