یا رضیع الحسین(ع)
حرمله خندید و جانان مرا از من گرفت
این بیابان بلا جان مرا از من گرفت
با سهشعبه شعله بر جان رباب افتاده بود
حال و روز خیمه سامان مرا از من گرفت
روی دستم بال و پر میزد گل ششماههام
لشکر کوفی گلستان مرا از من گرفت
غنچه من در بهار خیمه لب وا کرده بود
بشکند دستی که ریحان مرا از من گرفت
خون اصغر زینت روی من درمانده شد
این مصیبت درد و درمان مرا از من گرفت
از لب خشکیده اصغر خجالت میکشم
قحط آب این شمع سوزان مرا از من گرفت
داغ اکبر دیدم و داغ تمام لالهها
داغ اصغر آه پنهان مرا از من گرفت
بیصدا باریدم و سوی حرم راهی شدم
بغض زینب اشک مژگان مرا از من گرفت
لرزه بر زانوی من افتاده در پشت حرم
حرمله آهوی حیران مرا از من گرفت
سر که آویزان شد از پیکر زدم بر سینهام
کفر این لشکر جوانان مرا از من گرفت
تیر را بیرون کشیدم تا نبیند مادرش
آمد و با گریه مهمان مرا از من گرفت
ماه را در پشت خیمه خاک کردم شیعیان
این جماعت ماه تابان مرا از من گرفت
بارالها اصغر ششماهه قربانی شده
این بیابان ماه کنعان مرا از من گرفت
سعید مرادی