یوسفِ زهرا(س)
من به دنبال تو اما، تو به هر جا حاضر
چشمِ بینای تو بر عالم و جاهل، ناظر
روز و شب دل نگرانِ منی و میدانی
منِ غافل، نشدم دینِ خدا را ناصر
وقتِ افتادنِ من، دستِ مرا میگیری
بر زمین خوردنِ من نیز، تو هستی قادر
چقدر با عملم قلب ترا آزردم
جز گنه، نیست به پرونده ی من، ای ساتر
با وجودیکه مرا چون تو امامی دادند
عملم هست بیانگر که نبودم شاکر
با چه روئی به درِ خانه ی تو آمده ام
نکند اینهمه صحبت ز تو، باشد ظاهر
ظاهراً با تواَم و باطنِ من، دور از توست
با تمامِ بدی اَم، باز تو هستی صابر
تا دلم می شکند، لطفِ تو آید به کمک
با دعایت، کنی از جرم و خطایم طاهر
بی تو این زندگی از عشق ندارد خبری
با تو ای یوسفِ زهراست، محبت دایر
حجِ مقبول تویی، کعبه بهانه است بیا
بنگر از هجرِ تو دلهاست پریشان خاطر
عرفاتم تویی و بینِ دعای عرفه
میشود خدمت ارباب رسد این چاکر
عرفه کعبه عشاق صفایی دارد
بخدا حضرت زهراست در آنجا زائر
گریه بر غربتِ مظلوم بما تکلیف است
در منا روضه بپا کرد امام باقر
خیمه ی ماهِ محرم بکند هر که بپا
گریه کن فاطمه و زینب کبری ذاکر
حاجیِ کرب و بلا راهیِ گودال شده
خواهرش هست، صبورانه کنارش حاضر
بدنی زیر سم اسب، سری بر نیزه
بانویی دست به معجر، سوی مقتل عابر
بوسه از حنجرِ خونینِ برادر گیرد
کعب نی در کفِ شمر است، مدد یا قاهر
مادرت گفت که میآیی و حق میگیری
منتقم! اِنتقم از جور و جفای جائر
محمود ژولیده