یک سال حسرت خوردم
این شهر خالی جای ماندن نیست
اینجا برای زندگی سخت است
هرکس که این شب ها کنار توست
الحقُ والانصاف خوشبخت است
ما هم که جا مانده تر از دنیا
مثل همیشه بارِ گندیده
جان خودت این بار آقا جان
این نوکرت بدجور رنجیدهو حالا
چشم ترم دنبال زائر ها
روضه نشینی و دل تنگ و
در سر تمام شعرِ شاعر ها
یک بار ذهنم میرود سمتِ
بیتی که یک سال است میخوانم:
کرب و بلایی میشوم امسال
امسال دیگر جا نمی مانم
یک بار درگیر دعاهای
بین قنوت مادرم هستم
میگفت : امسال از خودِ بی بی
برگ براتی میرسد دستم
یک سال رفت و رفت تا اینکه
ماه محرم شد , دلم لرزید
گفتم خدا را شکر باز امسال
ما را حسین بن علی بخشید
هر چند آقا قسمتم این است
هیئت نشین اربعین باشم
اما دلم میخواست این شب ها
در موکب ام البنین باشم
ام البنین با ماست این شب ها
وقتی که محزونیم و دلگیریم
ما هم به رسم مادر عباس
هرشب برایت روضه میگیریم
عالم بداند حسرتش را که
او هم ندیده کربلا را رفت
جا مانده ها را خوب می فهمد
با قلب پاره سوی زهرا رفت
پوریا باقری