شعر وفات حضرت خديجه (س)

سنگ صبور

هم سنگر بی مثل و مانندم خدیجه

بر عشق تو یک عمر پابندم خدیجه

ای درتمام عرصه ها سنگ صبورم

ای یاور دیرینه ام کوه غرورم

ای تکیه گاه شانه زخمی احمد

ای هرقدم تصدیق تو یارمحمد

شد پشت گرمی ام همیشه همت تو

ترویج دین آغاز شد با ثروت تو

سرمایه اصلی آئین پیمبر

مال حلالت بوده وشمشیر حیدر

تو اولین زن دردیار مسلمینی

منصوب حق برنام ام المومنینی

تو پابه پایم دردومحنت می کشیدی

بار رسالت را به دوشت می کشیدی

تو آبروی سرزمین های مجازی

هم سفره ی من بو ده ای درعشق بازی

تو حامی زحمت کش دین خدائی

تنها پرستار مناجات حرائی

درمهربانی و وفا غوغا تو هستی

الگو ی همسر داری زهراتو هستی

حالا دگر گیسو سپیدو قد کمانی

درهرنوائ یاشهدخود را بخوانی

دستان پرمهرتو دیگر پینه بسته

گرد غریبی برسر و رویت نشسته

هی پلکهای بسته راوامی کنی تو

رخسارزهراراتماشا میکنی تو

در این دیار بی کسی جان می سپاری

سر روی خاک سرد قبرستان گذاری

تو واسطه کردی به سویم دخترت را

تابین پیراهن بپیچم پیکرت را

بر آبرویت حق دررحمت گشوده

از آسمان بهرت کفن نازل نموده

اما کجائی تا ببینی نور دیده

درکربلا یک پیکری راسربریده

جز گیسوی زینب پریشان را نفهمد

هرگز کسی معنای عریان را نفهمد

قاسم نعمتی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا