شعر شهادت حضرت زهرا (س)

غریب‌ترین مردِ روزگار

اگرچه شمع وجود تو گرم سوختن است
بخند..،خنده ی تو التیام دردِ من است

منم، عمیق‌ترین زخمِ پایدار ؛ علی
منم، غریب‌ترین مردِ روزگار ؛ علی

پُر است غربت من از همین تَجَلّی ها
چِقَدر بی‌مَحَلی دیدم از مَحَلّی ها

به رغمِ بی رَمَقی ، عزمِ همکلامی کن
تو لااقل به منِ مرتضی سلامی کن

دلیل شادی من! همنشین غم شده ای
شبیه پیرزنِ سالخورده خم شده ای

مرا به ماتم دستاس‌ها دچار نکن
خودم برای تو نان می پَزَم..،تو کار نکن

تنورِ گرم ، برای پرت خطر دارد
برای سوخته هر شعله ای ضرر دارد

شکوه کاخ امیدش خراب شد حیدر
تو آب رفته ای..،از شرم آب شد حیدر

غروب آمد و خورشیدوار دور شدی
رشیده بودی و یک دفعه جمع و جور شدی

بیا به خواهش من گوش کن..،بلند نشو
به التماس حسن گوش کن..،بلند نشو

هنوز چشم حسن مثل ابر می بارد
هنوز تکّه ی آن گوشواره را دارد

میان کوچه..،همین اوج ماجرایش بود:
تمام صورت تو نصفِ دست‌هایش بود

چه ضربه ای به تو زد آن حرام‌زاده‌ی پست
سه ماه رد شده امّا هنوز رَدَّش هست

سه ماه می شود این صحن ، بی رواق شده
سه ماه می شود این خانه ، بی چـراغ شده

ببخش فاطمه جان..،پشت در تک افتادی
تمام هستی خود را برای من دادی

یکی نگفت به دیوار..،بی‌پناهی تو
یکی نگفت به مسمار..،پابه‌ماهی تو

شکست آینه ات..،سنگ شد مصمم تر
اشاره کرد به قنفذ..،مغیره! محکم تر

حریمِ سبز تو را باغ یاس خواهم کرد
برای ماندن تو التماس خواهم کرد

قسم به خشکی هر لحظه ی زبانِ حسین
نمی شود که بمانی..،تو را به جان حسین!

تو را به جان حسینی که بعد چندین‌ سال
کشان،کشان بدنش می رسد تهِ گودال

زمان غارت او ، احترام می میرد
یکی لباس تنش را به زور می گیرد

خدا کند که نبینی سنان چه خواهد کرد
غروب روز دهم..،ساربان چه خواهد کرد

بردیا محمدی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا