دسته‌بندی نشده

زیر مرکب شد

روزه اش را سنان شکست آخر
نیزه ای را به جای خرما خورد

سرش از نیزه ای زمین خورد و
بدنش هم سه روز گرما خورد

این صدای شکستن سینه است
زیر مرکب شد استخوان ها خورد

یاد پهلوی مادرش افتاد
بی هوا ضربه پهلویش تا خورد

پیش چشمان نیمه بازش آه
چشم نامحرمی به زن ها خورد

تشنه بود آب خواست اما شمر
آب را پیش چشم آقا خورد

پیش و روی تنش یکی شده بود
زینب از دیدن تنش جا خورد

شاه را هتک حرمتش کردن
غارت پیکرش بفرما خورد

در نمی آمد از تنش چقدر
چنگ بر یادگار زهرا خورد

شاعر؟؟؟

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا