شعر شهادت امام صادق (ع)

اُفتاد از سجاده‌اش

با طنابی آمد و با زور بازو را کشید
رفت دنبالِ خودش این پیرِ کَم‌سو را کشید

بعد از اینکه بر زمین اُفتاد از سجاده‌اش
رویِ خاکِ حجره‌اش تا پشتِ در او را کشید

پیرمرد از آتشِ در رد شد اما داد زد
حَتم دارم که به در بدجور پهلو را کشید

گاه بر دیوار خورد و گاه هم بر خاک خورد
خوب پیدا هست بر این راه اَبرو را کشید

نانجیبی از محاسن نانجیبی از عباش
یک نفر زد پشتِ پا و یک نفر او را کشید

چشمها را باز کرد و دید دنبالِ علی
آنکه او را میکِشَد در شعله بانو را کشید

چشمها را باز کرد ، دختری را باز دید
میدَود دستی ولی از دور گیسو را کشید

زجر نازش می‌کند بر خار و تیغ و سنگ و خاک
گاه پهلو را کشید و گاه زانو را کشید

حسن لطفی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا