شعر شهادت حضرت زهرا (س)

کوچه ی باریک هاشمی

بی بی سلام شعر نوشتم برای تو

باید دوباره پر بزنم در هوای تو

اینجا اگر چه که همه با من غریبهاند

شکر خدا که من شده ام آشنای تو

خوشحالی توباعث خوشحالی خداست

یا فاطمه رضای خدا در رضای تو

خیلی شباهت است میان تو و پدر

قربان این جمال پیمبر نمای تو

ای بضعه ی نبی کلماتم چه کوچکند

وقتی پدر گشوده زبان در ثنای تو

یکروز روی عرش و یکروز روی فرش

جبریل راه میرود از رد پای او

یعنی خدا یکی است و زهرای ما یکی

یعنی نیامده است به دنیا دوتای تو

چندین هزار هاجر ومریم از این قبیل

باید شوند ریزه خور سفره های تو

ای مظهر نجابت و عصمت به هر زمان

حتی فرشته هم نشنیده صدای تو

در کربلاست زینب والا مقام که

دارد که در می آورد از خود ادای تو

در کربلاست اینکه ابالفضل جلوه داد

در جامه ی برادری خود وفای تو

از حال و روز ما که بپرسید ,بیش وکم

خوبیم, زنده ایم همه از دعای تو

جان حسین,جان حسن,جان زینبت

حاجت روا اگر نشود این گدای تو

امشب بیا و نسخه ی درد مرا بپیچ

این فاطمیه تا بشوم مبتلای تو

بی بی مباد اینکه فراموشمان کنی

ما چشم بسته ایم به یک ربنای تو

حالا اجازه ام بده بنویسم از خودت

بی بی به جان من همه درد وبلای تو

آخر شنیده ایم که آن روز پشت در

آتش گرفته گوشه ی سبز ردای تو

آخر چرا؟ برای چه؟ با تازیانه زد

بر روی دست و بازوی مشکل گشای تو

ای کاش بین کوچه ی باریک هاشمی

من بودم و مغیره مرا زد به جای تو

حتی شنیده ایم که از ضرب سیلی اش

افتاده گوشواره ی عشق طلای تو

بی بی بخند گریه برای تو خوب نیست

ترسم که خانه ات بشود کربلای تو

این روز های آخر روی از علی مگیر

مظلوم تر ندیدم از این مرتضای تو

پهلوی تو به لطف خدا خوب میشود

مولام نذر کرده برای شفای تو

این شعر هم به بیت خدا حافظی رسید

با اینکه بود گوشه ای از ماجرای تو

نادر حسینی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا