شعر شهادت حضرت عباس (ع)شعر محرم و صفر

مژگان چشمها

چشمت شبیه بختم در خواب غم فزایی است
واکن دو چشم تر را وقت گره گشایی است

پلکی بزن دلم را آزاد از این قفس کن
مژگان چشمهایت مفتاح دلگشایی است

یک عمر مهر برلب چون غنچه ی خموشی
گل بانگ ای برادر فریاد از این جدایی است

هر زخم بر تن تو چشمی است غرق در خون
هر تیر بر تن تو مژگان در حنایی است

دست بریده ات را بردیده ام کشیدم
برچشم بی فروغم این دست توتیایی است

هر روزن زره را این تیر ها شمردند
بر قامت بلندت از نیزه ها قبایی است

چیزی نمانده از تو غیر از غبار سرخی
از بار تیغ و نیزه جسمت در آسیایی است.

برخیز با نگاهت آرام کن حرم را
کشتی شکستگان را چشم تو ناخدایی است

از دخترم مگیری روزی شانه ات را
بعد از تو خار صحرا رزق برهنه پایی است

بر شیر خواره ام نه کن بر رباب رحمی
این خنده های دشمن سرشارِ بی حیای است

موسی علیمرادی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا