شعر اربعین

رفتند کربلا

رفتند کربلا  و مرا جا گذاشتند

روی دلم دوباره همه پا گذاشتند

تنها دلم به کرب و بلایی شدن خوش است

گیرم مرا زقافله تنها گذاشتند

این بار هم ز قافله جا ماندم ای دریغ

خوبان چه شد بحال خودم واگذاشتند

دنبال آفتابِ سرِ نیزه گم شدم

حالا دل مرا به تماشا گذاشتند

با دل مرا به کرب و بلا می برد حسین

سهم مرا به عهدۀ مولا گذاشتند

حالا اگر لیاقت آنجا نداشتم

یک کربلا برای من اینجا گذاشتند

آری مرا که خادم هیئت نوشته اند

دربست وقف زینب کبری گذاشتند

بر دیده اَبر مقتل مولا چکیده است

بر سینه مِهر حضرت زهرا گذاشتند

بر دل جمال حضرت مولا کشیده اند

بر جان وصال آل عبا را گذاشتند

آنانکه می روند سوی هیئت حسین

انگار دل به جنّت اعلا گذاشتند

این ساده نیست , دل حرم الله می شود

این را به دل در عالم بالا گذاشتند

هرکس که اهل چلّه نشینیِ کربلاست

یک اربعین در عالم معنا گذاشتند

می خواستم شهید ره کربلا شوم

این وعده را دوباره به فردا گذاشتند

 محمود ژولیده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا