شعر مناجات با خدا

یا کریم الصفح

دیگر از سوز و نوایم خبری نیست که نیست
دیگر از صدق و صفایم اثری نیست که نیست

در مناجات سحر ادعیه بال و پر ماست
بهر رفتن به سما بال و پری نیست که نیست

سابق از دیدۀ من اشک روان جاری بود
ولی امروز دگر چشم تری نیست که نیست

همه درها به رویم بسته شده جز این در
به جز این باب دگر هیچ دری نیست که نیست

وقت آن است که دیگر تو به دادم برسی
غیر تو در دو جهان دادگری نیست که نیست

روزۀ من تهی است و سپر نفسم نیست
بهر این نفس خرابم سپری نیست که نیست

ظلمت محض شده قلب من از فعل حرام
ولی افسوس که نور قمری نیست که نیست

به خداوند قسم غیر حسین بن علی
در جهان اسم سزاوارتری نیست که نیست

تا که در دایرۀ رحمت این آقاییم
با نگاه کرم او خطری نیست که نیست

ولی افسوس که در کرب و بلا می‌دیدند
بدنش روی زمین بود و سری نیست که نیست

حبیب باقرزاده

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا