شعر عصر عاشورا و شام غريبانشعر گودال قتلگاهشعر محرم و صفر

حالا که غیر از چشم‌های تر نداری

حالا که غیر از چشم‌های تر نداری

تنهای تنها ماندی و یاور نداری

بگذار تا زینب لباس رزم پوشد

تا که نگوید دشمنت لشگر نداری

من آب می‌آرم برای اهل خیمه

دیگر نگو آقا که آب‌آور نداری

بگذار لخته‌خون ز لب‌هایت بگیرم

آخر مگر ای نازنین, خواهر نداری

دیشب میان خواب زهرا مادرم گفت

زینب بمیرم پس چرا معجر نداری

تعبیر کن خواب مرا ای یوسف من

حالا که غیر از چشم‌های تر نداری

می‌آیم امشب بهر دیدارت به گودال

هرچند دیر است و تو دیگر سر نداری

شاعر:سید محمد جوادی

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا