شعر مدح و مناجات

قبة الحسین

ما از دعای خیر به هیئت رسیده‌ایم
از دولتِ حسین به عزت رسیده‌ایم

هیئت تمام زندگی ما غریب‌هاست
با پرچم حسین به قدرت رسیده‌ایم

مزارت عرش اعلا شد

چه گام استواری در دفاع از اصل دین داری
به راهی که در آن هستی بدون شک یقین داری

تو هم ام الادب هستی و هم ام البنین هستی
ارادت های دیرین بر امیرالمومنین داری

شکوه فاطمی

شایسـته بودی با امیرالمؤمنین باشی
زیـرا لیاقت داشــتی مرد آفـرین باشی

وقتی علی فــرقی ندارد با رســـول الله
مثلِ خدیجه بی شک أمّ المؤمنین باشی

میر بی بدل

آیینه‌ی مرد جمل یعنی اباالفضل
سردار و میرِ بی بدل یعنی اباالفضل

والفجر و والشمس‌الضحی یعنی حسین و
حی علی خیرالعمل یعنی اباالفضل

شوقِ آمدنت

هر چند , شوقِ آمدنت در دعای ماست
هر چند , ردّ پای تو در ربنای ماست …

اما برای تو قدمی برنداشتیم
در جاده‌ی مقابل تو ردّ پای ماست

این جگر سوخته

دگر ای دوست مرا در حرمت محرم کن

رفتم از دست نگاهی به دل ماهم کن

یا بیا جانب قبله بکشان پای مرا

یا بر احوال دلم فکر کمی مرهم کن

ولای مرتضی

دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت
مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

خورشید من

هرگز ندیده کس به دو عالم زن این‌چنین

خون خوردن آن‌چنان و سخن گفتن این‌چنین

در قصر ظالمان به تظلم که دیده است

شیرآفرین‌زنی که کند شیون این‌چنین

طلــــوع نگاه تو

میان این همه نیرنگ های شیطانی
تویی که وارث انگشتر سلیمانی

کجایی ای پسر کشتی نجات, بیا
نجاتمان بده از موج های طوفانی

توبه کن

ای نفس, یا به خاطر آقا خطا نکن
یا بعد از این برای ظهورش دعا نکن

او از خدا به جای تو شرمنده می شود
باشد… تو از امام زمانت حیا نکن!!!

حرم قرب تو

تا دلم در حرم قرب تو یابد راهی
آتشی زن که برآید زوجودم آهی
سفر از خویش نکردم که رهم دور افتاد
ورنه تا کعبه وصل تو نباشد راهی

بانوی با هیبت حیدر

ای ذکر مناجات شب و خلوت حیدر
ای شیر ِ زنان , بانوی با هیبت حیدر
جز حیدر کرار , که قدر تو شناسد ؟
غیر از تو که داند به جهان قیمت حیدر

دکمه بازگشت به بالا