شعر وفات حضرت خديجه (س)

فقیرت نیست

بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست

یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست

باید برای خانه ی تو زیر پایی شد

بیچاره بال جبریلی که حصیرت نیست

هرگر نمیخواهم ببینم آن شبی را که

در سفره یافطار ما نان و پنیرت نیست

قربانی نامت شدن عین حیات ماست

مرده تراز مرده است هرکس که بمیرت نیست

تو منت دین خدا بر گردنم هستی

آری توامّ المؤمنینی و نظیرت نیست

توبانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی

ای همسرشایسته ی پیغمبر مکه

ای جده یشهر مدینه ؛ مادر مکه

ای که برایت حاجیان احرام می بندند

قبر شریفت قبله گاه دیگر مکه

تو مادری ات نیز بوی نوکری میداد

می خواستی باشی کنیز دختر مکه

تو زین بپیغمبری و سال های سال

سینه سپرکردی برای رهبر مکه

هر جا که پیغمبر به جنگ فتنه ها می رفت

تو یک تنه بودی برایش لشگر مکه

مکه مدینه نیست در آتش نمی افتی

کاری باتو ندارد دیوار و در مکه

تو بانوی اسلامی و تاج سرم هستی

کوری چشم دشمنانت مادرم هستی

علی اکبر لطیفیان

 

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا