شعر شهادت پيامبر اكرم (ص)

شهد شیرین

شهد شیرین کلامت بین ساغر ریخته
پای این مکتب یقین دارم که باور ریخته

اشرف اولاد آدم حضرت ختمی مآب
عالم و آدم به پایت مثل نوکر ریخته

رحمت اللعالمین

فلک امشب نشان داده ست روی دیگر خود را
که پس می گیرد از خلق جهان، پیغمبر خود را

محمد آخرین برگ نبوت بود از این دفتر
خدا می بندد از این لحظه دیگر دفتر خود را

خاتم پیغمبران

از بس نبی به شخص علی التفات داشت
حتی در احتضار هم از این صفات داشت

خود چشمۀ حیات ولی تشنۀ علی است
گویی از او ارادۀ آب حیات داشت

رحمةٌ لِلعالمین

به جز او از کسی حق در همه ادیان نخواهد گفت
خدا غیر از محمد در جوابی «جان» نخواهد گفت

بهشتی بود رخسارش که بویش تا قرن میرفت
چه ها دیده اویس از او که از رضوان نخواهد گفت

ذکر خیر تو

ذکر خیر تو رسیدست به هر انجمنی
به همه گفته‌ ام از خلق‌ عظیمت علنی

“اَبَوا هذه الامه‌” به دلم‌ قاب شده
شدم از روز ازل هم‌ نجفی هم‌ مدنی

وصیت‌های آخر

حرف از وصیت‌های آخر می‌زنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر می‌زنی بابا

این لحظه‌ها یاد گذشته کرده‌ای انگار
حرف از وصیت‌های مادر می‌زنی بابا

والا پیامبر

والاتر از هر آنچه که والا پیامبر
ساحل علیست حضرت دریا پیامبر

آغوش امن آمنه را چون بهشت کرد
وقتی که پا گذاشت به دنیا پیامبر

پیغمبر رحمت

مهمان که دعوت می کند پیغمبر اکرم
بر او محبت می کند پیغمبر اکرم
ما هم که اینجاییم مهمانان او هستیم
حتما عنایت می کند پیغمبر اکرم

جبین روضه

درحسینیه ی جبین روضه است
خط به خط گریه، چین به چین روضه است

آسمان گریه کرده بالأخره
هرشبی راکه در زمین روضه است

لحظه های آخر

لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد
اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد…

تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح
بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد

گنبدِ خضرایی ات

مهربانی..ارمغانی بود از سویِ شما
نرمشِ بی حد، زبانی بود از سویِ شما

کلمه کلمه گفته هایت قاب شد در سینه ام
وحیِ مُنزل هم بیانی بود از سویِ شما

سرو رشیدم

دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم

هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را

دکمه بازگشت به بالا